از اون جایی که زمان زیادی رو با فکرامون میگذرونیم، خیلی سخته که یادمون بمونه همهی فکرامون رو نباید جدی بگیریم و باورشون کنیم. ضمن مدیتیشن تمرین میکنیم که هر فکری سراغمون اومد رو ببینیم و رها کنیم. گاهی بعد از چند دقیقه که حواسمون پرت شده متوجه فکرمون میشیم و گاهی همون لحظه که داره شروع میشه. در هر حالت مکث میکنیم، فکر رو میبینیم، از ذهنمون تشکر میکنیم که این داستان رو برامون تعریف کرده، و دوباره به حس کردن لحظهی حال با هر لنگر ذهنآگاهی که برامون بهتره برمی گردیم.
تو زندگی روزمره هم میتونیم سعی کنیم از فکرامون آگاه بشیم و اگر تو این لحظه برامون مفید نیستند دنبالشون نکنیم (حتی اگر درست باشند).ذهن ما به خاطر نوع تکاملش بر اساس بقا همیشه داره فکر تولید میکنه و ما رو از خطرهای احتمالی آگاه میکنه. اما تو دنیای امروزی خیلی از این خطرها اونقدر که ذهن ما فاجعهسازی میکنه بزرگ و وحشتناک نیستند.
هر وقت متوجه شدین غرق فکری هستید که براتون مفید نیست میتونید تصور کنید وارد یه خروجی اشتباه شدید و سعی کنید در اولین فرصت دور بزنید و به بزرگراه اصلی (تو لحظهی حال) برگردید. میتونید ببینید چه شرایطی معمولا اون فکر رو ایجاد و تغذیه میکنند و خودتون رو در معرضشون قرار ندین. گاهی مجبور میشیم به ذهنمون با محکمی و در عین حال مهربونی بگیم “نه! بسه دیگه! ما دیگه دنبال این فکر نمیریم!” حواستون باشه این کار رو با قضاوت و سرزنش انجام ندین، جوری رفتار کنید انگار دارین به یه بچهی بازیگوش دو ساله چیزی رو یادآوری میکنید.