خیلی از ما با حسهای فیزیکی موجود تو بدنمون غریبه هستیم. بدون اینکه متوجه باشیم، وقتی سردمون هست خودمون رو جمع میکنیم، وقتی عصبانی هستیم دندونامون رو به هم فشار میدیم، وقتی نگرانیم شونههامون رو منقبض میکنیم، و وقتی داریم حرف میزنیم به جلو خم میشیم، انگار منتظریم زودتر کلمهی بعدی رو بگیم یا بشنویم. شاید حس میکنیم با این کارها میتونیم شرایط رو تحت کنترلمون قرار بدیم.
بدنتون رو به صورت یه خونه تصور کنید و ببینید بیشتر وقتا تو چه قسمتی از این خونه زندگی میکنید؟ تو اتاق زیر شیروونی، تو ذهنتون؟ یا تو یک اتاق خاصی که درد حضور داره مثل کمر یا شکم؟ یا حتی بیرون از این خونه؟ رو پشت بوم؟
تجربهی کامل و بدون قضاوت از هر حسی که تو بدنمون داریم میتونه یکی از لنگرهای ذهنآگاهی باشه. برای اینکه بیشتر با حسهای موجود تو بدنتون آشنا بشید میتونید از خودتون بپرسید تو این لحظه چه اتفاقی داره تو بدنم میفته؟ بعد ببینید میتونید با این تجربه کنار بیاید و نخواید تغییرش بدین؟
چرا آگاه بودن از تجربیات فیزیکی بدنمون مهمه؟
- حضور در لحظهی حال: بدن ما همیشه در لحظهی حال زندگی میکنه. وقتی با حسهای موجود تو بدنمون در ارتباط باشیم، ذهنمون هم به جای گذشته یا آینده، در همین زمان و همین مکان خواهد بود. وقتی ذهن و بدنمون یک جا باشند احساس آرامش بیشتری داریم. انگار مرکز ثقل پایدارتری داریم.
- آگاهی از احساساتمون: خیلی از احساساتی که تجربه میکنیم مثلا عشق یا عصبانیت توسط حسهای فیزیکی بدنمون تغذیه میشن. وقتی به احساساتمون با ذهنآگاهی توجه کنیم میتونیم انتخاب کنیم به جای واکنش از روی عادت، بهشون عاقلانه پاسخ بدیم. در ضمن، وقتی احساساتمون اجازهی حضور پیدا میکنند زمانشون زودتر طی میشه و یادآور این حقیقت خواهند بود که هیچ چیز همیشگی نیست.
- گرفتن اطلاعات مفید از بدنمون: مغز ما به شبکهی عصبی گستردهای تو قلب و دستگاه گوارشمون متصله. بنابراین ما فقط با مغزمون فکر نمیکنیم، بلکه اطلاعات خیلی زیادی برای مراقبت از خودمون میتونیم از بدنمون بگیریم.
- ارتباط همدلانه با دیگران: نورونهای آینهای (Mirror neuron)، که بهمون کمک میکنند از تجربیات اطرافیانمون آگاه باشیم، فقط زمانی فعال میشن که ارتباط آگاهانهای با احساسات و هیجانات خودمون داشته باشیم.
- حس عمیق تعلق به دنیا و طبیعت: وقتی از تجربیات بدنمون دور هستیم، با تجربهی کامل احساساتی که برای یک زندگی کامل ضروری هستند (مثل عشق، خوشحالی، همدلی، بینش غریزی، و توانمند بودن) فاصله میگیریم. وقتی تواناییمون برای حس کردن جریان زندگی تو کل بدنمون رو بیدار میکنیم، زندگی در کل این دنیا رو جشن میگیریم و خودمون رو بخشی از جریان بزرگ زندگی و طبیعت میبینیم.